قتیل عشق

خبر آوردند بر استاد وپیر راه  که مرید شما را حال عجیب دست داده

وحالش این چنین است که وقتی شروع می کند به تلاوت قرآن ،قرآن را

ختم می کند یعنی جذبه قرآن آن قدر برایش شدید است که تا قرآن را ختم

نکند آرام نمی شود استاد او را طلبید وحالش را جویا شد وقتی دید حالش

چنین است به او گفت امشب که خواستی قرآن بخوانی فکر کن که من در کنارت

نشسته ام  چون شب فرا رسید نتوانست بیش از نصف قرآن را بخواند فردا 

حالش را برای استاد بیان کرد استاد به او فرمود امشب وقتی قرآن می خوانی

در طول تلاوت قرآن فکر کن پیامبر در کنارت نشسته است چون شب فرا رسید

چنین کرد واین بار بسیار کمتر از دیشب خواند فردا وقتی حالش را برای استاد

بیان کرد استاد فرمود امشب در طول تلاوت قرآن فکر کن خدا در کنارت می باشد

چون شب شد وبا چنین فکری به تلاوت قرآن مشغول شد وقتی رسید به ایاک نعبد وایاک نستعین

آنقدر گفت تا جان داد به استاد خبر دادند که شاگرد مرد شاگرد را محیا کردند برای

غسل  غسال استاد را صدا زد وگفت بیا ببین روی سینه این جوان چه نوشته شده

وقتی آمد دید با نور عجیبی روی سینه اش نوشته شده قتیل عشق استاد با دیدن این منظره افتاد و مرد